الیسا جونالیسا جون، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره
درسا جوندرسا جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

الیسا پرنسس کوچولوی ما

روز تلخ

1392/2/14 22:15
نویسنده : مامان و بابا
423 بازدید
اشتراک گذاری

امروز 5 شنبه 21 دی ماهه. (نقل قول از خاطره آن روز )

صبح بعد از خوردن صبحونه مثل همیشه منتظر بودم تا تو هم از خواب پاشی و تکون بخوری اما هرچی صبر کردم  به خودت هیچ تکونی نمیدادی و این منو نگران کرد واسه اینکه با اطلاعاتی که در کلاس های بارداری بدست اورده بودم میدونستم وقتی تکون های جنین در ماه اخر کم بشه حتما باید نوار قلب از جنین گرفته بشه بخاطر همین من و مادر جون و بابا مهدی  اماده شدیم بریم  بیمارستان نزدیک خونه مادر جون واسه گرفتن نوار قلب از جنین( شما )وقتی سوار ماشین بابا مهدی شدیم هرچی بابایی استارت می زد ماشین روشن نشد و بابایی گفت:  شما با اژانس برین .

من و مادر جون رفتیم بیمارستان خاتم النبیا ووقتی از جنین نوار قلب گرفتن  خانوم دکتر گفت : وضعیت نوار خوب نیست و اگر همین طور ادامه داشته باشه امکان خفگی جنین ( دور از جون تو ) وجود داره و به من گفت برید خونه ناهار و اب میوه شیرین بخور و دوباره بیا تا ازت نوار بگیرن .

ماما هم گفت: بعد از ظهر چون اینجا دکتر کشیک نداریم برید بیمارستان صاحب الزمان .

من بلافاصله زنگ زدم به بابایی و ماجرا رو گفتم که در همین حین بابایی که داشت با ماشین رانندگی میکرد و با گوشی هم حرف میزد پلیس جریمش کرد .

من و مادر جون برگشتیم خونه ولی من اصلا حالم خوب نبود همش نگرانت بودم دلم میخواست گریه کنم و چون دوست نداشتم مادر جون اشکامو ببینه موندم تو حیاط و کلی گریه کردم .

بابا مهدی زود خودشو رسوند خونه مادر جون و با هم رفتیم خونه خودمون و واسه نهار هم از بیرون غذا گرفتیم .وقتی رسیدیم خونه بابایی زنگ زد به یکی از همکاراش که خانومش ماما بیمارستان صاحب الزمان هست و ماجرا رو گفت و قرار شد ساعت 2 که خانومش شیفتش هست بریم بیمارستان

ساعت 2 رسیدیم بیمارستان بازهم نوار قلب گرفتن این بار هم خوب نبود.وقتی ماما جریانو به دکتر گفت.دکتر برام سونو نوشت و گفت اگه سونو خوب نبود بیا اما خانوم دوست بابا گفت فردا بعد از نهار حتما بیا بازم نوار بگیر

بعد از بیمارستان رفتیم باطری ماشین بابایی رو که خراب شده بود عوض کردیم 

از شانس منم چون امروز 5 شنبه بود همه سونو گرافی های خوب تعطیل بودن فقط 2 جا باز بود که از یکیش با هزار خواهش و تمنا وقت گرفتیم که بعد از 3 ساعت انتظار نوبتمون شد که اقای دکتر بعد از انجام سونو گفت :همه چی خوبه و هیچ مشکلی نیست (ای شیطون دقیقا موقع سونو لگد بارونم کردی) شب هم اومدیم خونه مادر جون اینا .

***پروردگارم مواظب دخترم باش ***

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)