گردش در طبیعت با پرنسس
دختر زیبای مامان تو این مدتی که خونه مادر جون اینا بودیم کلی بهمون خوش گذشت و روزای تعطیل هم با فامیل ها به جنگل های سرسبز و زیبا میرفتیم.و به تو هم که با عسل جون و محمد حسین ناناز و امیرعباس مهربون بازی میکردی حسابی خوش میگذشت.اما بعضی اوقاتم با عسلی دعوا میوفتادین ولی بعد از چنددقیقه با هم آشتی میکردینو و همدیگرو بغل میکردینو میبوسیدین.
و تو این مدت هم نتوستم زیاد به وبلاگت سر بزنم و مطلب بزارم.و دیگه امشب که وقت کردم عکسای این دوماه رو میزارم
حالا بعد از کلی آب بازی بلال میچسبه بخورم
اینم محمد حسین ناناز و مهدیس جون
عسل جون و الیسای مامان
گل مامانی موقع رفتن به بیرونم علاقه خاصی به نشستن روی صندلی جلو ماشین داشتی چون به پدر جون نزدیکتر بودی و راحت تر میتونستی باهاش صحبت کنی البته چون نشستن روی صندلی جلو برات خطرناک بود نمیذاشتم تنها بشینی
اینجا هم روز عید غدیر موقع برگشت به خونه بعد از کلی مهمونی رفتن .تمام شکلاتاتم تو دستته وخوابیدی
دختر نازم یه روزی که با مادر جون رفته بودی بیرون این گلای زیبارو برام آوردی و دادی بهم منم وقتی گلارو ازت گرفتم بغلت کردم و بوسه بارونت کردم
دوستت دارم یکی یکدونه مامان