الیسا جون در شهربازی
گل نازم .دختر مثل ماهم
چند روز پیش با بابایی بردیمت شهربازی و تو هم که محیط جدید و شادی رو دیده بودی خیلی خوشحال شدی و به هر وسیله ای که میرسیدی میخواستی سوار بشی که بابایی یکسری از وسیله بازی ها که دوست داشتی و مناسب سنت بود بلیط گرفت و سوار شدی که با توجه به اینکه اولین بارت بود یه جورایی هیجان همراه با ترس و خنده داشتی و فقط اطرافتو نگاه میکردی و آخر سر هم دوست نداشتی ازشون پیاده بشی . عزیزم وقتی روی لبات گل خنده رو میبینم و میدونم جایی که هستیم واقعا بهت خوش میگذره منم لذت میبرم و از خدا میخوام که همه بچه ها در کنار مامان و باباهاشون شاد و سلامت باشن.
الیسا جون وقتی راننده میشود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی