نوروز 93
ملوسکم امسال عید نوروز هم مثل سال گذشته خونه عزیز جون اینا بودیم . تو و سورنا هم حسابی تو مدتی که اونجا بودیم با هم بازی و شیطونی میکردید،البته نا گفته نمونه سورنا دنبال فرصتی بود که تورو تنها گیر بیاره و هلت بده و بندازتت زمین چون سورنا 2 ساله میشد ولی تو هنوز 2 ماه از راه رفتنت گذشته بود و خوب تعادلتو نمیتونستی حفظ کنی ،البته بعد از هل دادنت دعواش میکردیم اما اون به کارش تا آخرین روزی که اونجا بودیم ادامه میداد و روز آخرم هم روی صورتت با چنگ زدنش یه یادگاری گذاشت...
دردونه من تو این تعطیلی خونه عزیز جون اینا چون دورت شلوغ بود و از اونجایی که تو هم عاشق شلوغی هستی کلی بهت خوش گذشت و با همه بازی میکردی.
الیسا تو بغل عزیز جون در کنار بابابزرگ
خوب حالا همه دست بزنید
حالا که همه مشغول دست زدنن من یکمی روی میز فضولی کنم
از کجا شروع کنم؟
در حال فضولی بودم که عمه فاطی سر رسید و بغلم کرد